اینبار هم ! برف در برودت بی سابقه خود باز هم طاقت نیاور ، باران از بارش خسته شده بود، برف باید کاری می کرد، همه جا را سفید پوش نمود ، دیگر نه برگ های مانده از پاییز، نه سنگ های چیده شده کنار نهر زیبا . یارای خودنمایی نداشتند، او رفته بود! تنها و هزاران هزار چرای بی پاسخ را در پس در درب چوبی قدیمی و کنار فرش قرمز دست باف که در برخی نقاطش اثری از رگه های باریک خون انگشتانش که سالی یا دو سالی را به امید واهی، از صبح تا شبز و گاهی نیز از شب تا سحر بی وقفه می آدم برفی آویزان...
از مشتق های وجود...
بی ,های ,برف ,، ,هم ,سالی ,در برخی ,برخی نقاطش ,که در ,باف که ,دست باف
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت